نقل شده که کسی در خواب امیر کبیر را میبیند که در بهشت در بنایی بزرگ و منزلگاهی رفیع سکونت دارد از وی خواستار دلیل این جایگاه رفیع و این بنای بزرگ مشود
امیر کبیر در جواب این شخص میگوید:
وقتی در حمام فین کاشان شاهرگ دستانم را بریدند چند لحظه مانده به مرگم تشنگی بر من غلبه نمود و خواستم درخواست جرعه ای آب کنم که به یاد تشنگی مولایم حسین در دشت کربلا و لحظه ی مرگ مولایم افتادم و پیش خودم گفتم تشنگی من در برابر تشنگی امام حسین و یارانش هیچ است و شرم کردم که آّب درخواست کنم و با همان تشنگی جان دادم در قبر مولایم حسین نزد من آمد واین بنا ومنزلگاه را به خاطر شرمی که در لحظه مرگ کرده بودم به من هدیه کرد