اینجا جهانی دیگر است

//محلی برای دلنوشته ها ، شعرو داستان ، مطالب متنوع و مطالبی که برای استراحت ذهن مفیدند.//

اینجا جهانی دیگر است

//محلی برای دلنوشته ها ، شعرو داستان ، مطالب متنوع و مطالبی که برای استراحت ذهن مفیدند.//

اینجا جهانی دیگر است

مشکل از سبک عراقی و خراسانی نیست

همه با قافیه ی عشق مصیبت دارند

طبقه بندی موضوعی

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «baghersad» ثبت شده است

سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی

نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی

 


اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است

"نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی"

 


غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش

تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی

 

 

دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی

نمی خواهد گدایی را براند از درش شاهی

 

.

.

.

.


علیرضا قزوه

رسول باقرصاد

کسی در سن هجده سالگی پهلو نمی گیرد

کسی در خانه اش از محرم خود رو نمی گیرد

 

جوان وقت نشستن از کسی یاری نمی خواهد

و تا برخواست از جا دست بر زانو نمی گیرد

 

ولی زهرای من این روزها یک دست بر پهلو

و دست دیگرش را هم به روی گونه می گیرد

 

به دستی می کشد بر گیسوی طفلان خود شانه

به دست دیگر اما موج را از مو نمی گیرد

 

شهادت بانوی دوعالم ، دردانه هستی ، نجیبه ­ی افلاک ، ملیکه ­ی ملکوت ، انسیه­ ی حورا ، ام ابیها ، مادر سادات ، حاملۀ البلوی بغیر شکوی ، قرۀ عین المصطفی ، ولیۀ الله ، سیده ، رحیمه ، عفیفه ، شریفه ، معصومه و مظلومه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تسلیت باد.


رسول باقرصاد

میلاد "حضرت زینب" ، عقیله بنی هاشم بر تمام شیعیان جهان مبارک


راز " بسم الله مجریها و مرسیهای " عشق

می زنم با اذن تو بر قلب دریا های عشق

 

می زنم تا که بگویم من که حیران تو ام

من اگر گاهی مسلمانم مسلمان تو ام

 

" مطلع الفجر " غزل های منی بانوی عشق

جلوه کرده از فراز گنبدت سوسوی عشق

 

در اصول فقه شعر و شاعری واجب تویی

مطلع مدح علی ابن ابی طالب تویی

 

این ابالفضلی که قدش آیه های محکم است

قامتش در پیش پای حضرت زینب خم است


.

.

.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۱۹
رسول باقرصاد

از ازل مهر تو در سینه درخشید علی

گوش ما مدح کسی غیر تو نشنید علی

 

از هر انگشت تو دریای کرم می ریزد

کوه از برق نگاه تو بهم می ریزد

 

در رکوع تو گدا اوج عطا را حس کرد

دست در دست علی دست خدا را حس کرد

 

هر چه در حق تو گفتند و نوشتند نشد

هیچ کس مثل علی عبد خداوند نشد

.

.

.

 

رسول باقرصاد

گرمی لبخند از آواز بنان برداشته                   چشم از فیروزه های اصفهان برداشته

 

حس معصوم نگاهِ غرقِ در اعجاز را                     از دعاهای «مفاتیح الجنان» برداشته

 

بارها دیدم که گیسو شانه کرده در اتاق           شعر را عطر غریب ارغوان برداشته

 

بوی تاراج قجر می‌آید از کرمان شعر              دلبر من باز میل از سرمه دان برداشته

 

بعدها هرکس بخواند نقلی از زیباییش              ازغزل‌های من آتش به جان برداشته

 

عشق مدت‌هاست این روح سراسر درد را           برده بر بام جنون و نردبان برداشته

 

فکر کن گنجشک باشی و ببینی گردباد           جفت معصوم تو را از آشیان برداشته

 

بشکند دستش گلم هرکس تو را از من گرفت      کیسه‌ی باروت از ستارخان برداشته

 

من که شاعر نیستم لالم.سکوتی ممتدم        داغی لب‌های تو قفل از دهان برداشته

 

 

 

#حامد_عسگری_عزیز

 

 

 

رسول باقرصاد


زلف شب را به سراپای سحر می ریزم

تا خود صبح به راه تو قمر می ریزم

ساحل چشم من از شوق به دریا زده است

چشم بسته به سرش موج تماشا زده است

جمعه را سرمه کشیدیم مگر برگردی

با همان سیصدو دل تنگ نفر برگردی

زندگی نیست ممات است تو را کم دارد

دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد....

.....

رسول باقرصاد


خودمانیم ها ولی من هم، عشقبازی جالبی دارم

شنبه تا جمعه طی شده تازه، یادم افتاده صاحبی دارم


«دارم از دست میروم آقا پس چرا دیر کرده ای شاها»

او نه اصلاْ خودم که می دانم ادعاهای کاذبی دارم


سال ها غایب است و باور کن کک من هم نمی گزد اما

باز هم با دروغ می گویم «تو بیا کار واجبی دارم»


او نبوده چه کار کردم من؟ به کدام آب و آتشی زده ام؟

شنبه تا پنجشنبه خوش جمعه٬:وای من نیز غایبی دارم


دیگر اوج نبودنش هم که، چند خطی سرودن از دوری است

آن هم آنقدر آخر هربیت قافیه های قالبی دارم...


 

"حسین رستمی"

رسول باقرصاد

v   عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ‏ : عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ :

 امام صادق علیه السلام فرمود: شگفتم آید از کسی که از چهار چیز می هراسد چرا به چهار چیز پناهنده نمیشود:




1. عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ کَیْفَ لَا یَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ‏ فَإِنِّی سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ بِعَقِبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ 

شگفتم از آنکه میترسد چرا پناه نمی برد بفرموده خدای عز و جل " حسبنا الله و نعم الوکیل "  (خداوند ما را بس است و چه وکیل خوبی است) زیرا شنیدم خدای جل جلاله به دنبال آن میفرماید: به واسطه نعمت و فضلی که از طرف خداوند شامل حالشان گردید باز گشتند و هیچ بدی بآنان نرسید


ادامه این روایت کم نظیر را در ادامه مطلب مطالعه بفرمایید...
رسول باقرصاد

این روزها که شیعه کشی رخ نموده است

شاید نوید آمدنت را دلالت است


آقا! شکایت دلمان را کجا بریم

"عجّل علی ظهور"
 شما اوج حاجت است


کوفی شده زمانه و هیچ اعتماد نیست

حتی به حرف ما که دعامان شهادت است...


آقا به خاطر دل زینب ظهور کن...

در سوریه حضور حرامی جسارت است



آقا قبول! منتظرانت کجا و من

وقتی تمام زندگی ام غرق حسرت است


اینجا به بغض های حسن خیره مانده ام...

در کوچه ای که مادرتان بی حمایت است...


قصدم گریز نیست به صحرای کربلا...

آنجا که ناله ی همگان وا مصیبت است

رسول باقرصاد

خواب دیدم خواب اینکه مرده ام

خواب دیدم خسته و افسرده ام

 

روی من خروارها از خاک بود 

وای قبر من چه وحشتناک بودی

 

تا میان گور رفتم دل گرفت

قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

 

بالش زیر سرم از سنگ بود 

غرق وحشت سوت وکور وتنگ بود

 

ناله ای کردم لیکن بی جواب

تشنه بودم تشنه یک جرعه آب

 

خسته بودم و هیچکس یارم نبود

زان میان یک تن خریدارم نبود

 

هر که آمد پیش حرفی خواندو رفت

سوره حمدی برایم خواند و رفت

رسول باقرصاد