اینجا جهانی دیگر است

//محلی برای دلنوشته ها ، شعرو داستان ، مطالب متنوع و مطالبی که برای استراحت ذهن مفیدند.//

اینجا جهانی دیگر است

//محلی برای دلنوشته ها ، شعرو داستان ، مطالب متنوع و مطالبی که برای استراحت ذهن مفیدند.//

اینجا جهانی دیگر است

مشکل از سبک عراقی و خراسانی نیست

همه با قافیه ی عشق مصیبت دارند

طبقه بندی موضوعی



از:آقا سید محمود

به:پریدخت



تصدقت گردم مدت مدیدی شد که دست روزگار دستمان را از نگاشتن سیاهه برای عزیزتان کوتاه کرده بود. دل بد مدارید اما با شما نگوییم با که بگوییم: از حی لایزال که پنهان نیست از شما چه پنهان به حبس بودیم و ساریخانی کاردار سفارت که حکایتش در کاغذ های قبل رفت برایمان پاپوش دوخته بود و مهمان نظمیه و امنیه چی های پاریس بودم که بحمدالله و منته آزاد شدم و به ادامه درس طبابت مشغول گشتم دل ناگران مباشید انشا الله خدمتتان که رسیدم شرح ما وقع خواهم کرد. تصدقت گردم نامه هایی که مرقوم داشته بودید توسط نفر عیسی خان معین التجار واصل شد . کلمه به کلمه اش را بوسیدیم و بر دیده مالیدیم که مرقومات نازنینت با دل ما در غربت همان میکند که باهار با درخت و پیرهن با یعقوب... دورت بگردم امسال اولین رمضانی است که در غربت میگذرانیم ... نه از توپ درکردنهای میدان مشق خبری هست و نه از حال و هوای طهران در رمضان الکریم ... فرداً وحیداً اضافه شام شب را داغ میکنیم در خلوت سحری سق می زنیم ... قهوه تلخ فغانس کجا و چای دارچین لاکردار عزیز... نان برشته ی دو رو خشخاش و سیاهدانه و کنجد میزباقر کجا و نان تست نانوای بی دین و پیغمبر فاکولته طب کجا... مزیدعلی ذلک فراق وجود مبارک و نازکتان کاری بادلمان کرده که هند با جگر حمزه و مغول با نشابور ... غروبها بعد کلاس فتوی مرسوله حضرتتان را با وضو از لای حافظ جلد چرمی مطبوعه استانبول بیرون میکشیم و در ترنم: سینه مالامال درد است ... سنگفرشهای خیابان ها را گز میکنیم... دل لاکردار طهران و پاریس و کلکته و بمبئی و بیروت نمیشناسد... پریدخت جان ... تصدقت گردم ... سید محمودت اهل این آب و خاک نیست ... اهل مهمانی های شبانه و بحوث منورالفکری و مسکرات و عیاشی... سید محمودت با تو یاعلی گفته و خیالت تخت که خاطرش جز خاطر عزیزت دل ناگرانی نداشته و ندارد الا غم و تلواسه وطن . دلم برای شربت سکنجبین هایتان که در تنگ بلورین چک عمل می آوردید ضعف می رود... برای دانه های عرق پشت تنگ که مرواری مرواری میشد و سینی برنجی زیرش را نمدار میکرد حتی... دلم خلوت و تمنا و تماشا می خواهد... هنوزا این سید اولاد پیغمبر دلش در گرو لبخندتان ست که جگر سنگ را ذوب میکند... شرح هجران و روایت آداب بی قراری و اشتیاق حدیثی مفصل است که نتوان الا به خلوت و نوازش ... لیالی رمضان المبارکی گفته اند و شبچره و گفت و شنود که نداریم ... که نیستید ... فی الحال وضو ساخته بودم که کلام الله تلاوت کنم ... نرمه نسیمی موهای ساعدم را به بازی گرفته گفتم تا خشک میشود چند خطی بنگارم که بحمدالله حاصل شد .عرضی نیست ...تصدقت سدمحمود



#نویسنده:حامد عسگری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">