- و خدا نزدیک است
- او همین واحد بالایی ما می شیند
- من رفیقم با او
- گاه گاهی به سراغش روم و گاه سراغم آید
- با هم از خویش سخن می گوییم
- من و او مدتها است ،
- درد دلهای فراوان داریم .
- بیشتر، صحبت من گرم کند محفل ما را چون او
- کم سخن گوید و در دل ریزد ،
- همه ی دردش را .
- هر زمان خانه ی او مهمانم ،
- او پذیرایی گرمی کند و چایی داغی ریزد
- و برایم با صوت
- متن قران خواند .
- گاه اگر پیش آید ،
- من برایش شعر از ،
- حافظ و سعدی و سهراب سپهری و فریدون مشیری خوانم .
- گاه از فرط غرور ،
- چند بیت از غزل و شعر خودم می خوانم .
- گاه او می رنجد
- از من اما کافی است ،
- یک (( غلط کردم )) خالی ولی از روی صداقت گویم ،
- تا ببخشد من را .
- او دلش می گیرد ،
- که چرا گاه همین واحد پایینی ما ،
- حرمت بودن او را راحت ،
- زیر پا می شکنند .
- یا همین خانه ی پشتی هرگز
- پاسخ دعوت مهمانی او را ندهند ...
- او ولی باز به دل ریزد و حرفی نزند .
- وقتی از واحد او می خواهم ،
- بروم خانه ی خود
- او به من می گوید
- باز هم سر بزن و حالی پرس
- چون غریبم اینجا !
- من در آغوش کشم با همه احساس و وجودم او را
- گونه اش می بوسم
- و در آخر با اشک
- دستی از دور تکان می دهم و می آییم ،
- واحد پایینی ...
- لیک هر وقت دلم می گیرد
- باز در خانه ی او مهمانم
- چون خدا نزدیک است
- او همان واحد بالایی ماست.