خواب دیدم خواب اینکه مرده ام
خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشتناک بودی
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق وحشت سوت وکور وتنگ بود
ناله ای کردم لیکن بی جواب
تشنه بودم تشنه یک جرعه آب
خسته بودم و هیچکس یارم نبود
زان میان یک تن خریدارم نبود
هر که آمد پیش حرفی خواندو رفت
سوره حمدی برایم خواند و رفت